دیدیم چهرۀ آنان را
که کشته شدند در آخرین دفاع جانانه ی ما
گریستیم در جشن کودکان
چراکه دیدیم چهرۀ آنان را نیز
که پرت خواهند کرد کودکانمان را
از پنجره های واپسین پناهگاه
دیدیم و گریستیم توﺃمان
به کجا بایدمان گریخت پس از مرزهای این روزها؟
کجا بایدشان پرندگان که بگسترانند بالها
پس از آسمان این روزها ؟
کجا بایدشان گیاهان که بیاسایند اندکی
پس از نسیمکی که می وزد این روزها؟
به غبار سرخ فام
خواهیم نوشت آنچه را که برما نهاده اند نام
بریده باد دست آوازی
که پایان پذیردش به آوازۀ ما
سرانجام خواهیم مرد همین جا
اینجا در آخرین گذرگاه
و خواهد رست از خونمان
انبوه سبز زیتون زاران
هی فلانی: زندگی شاید همین باشد
زندگی
زندگی خالی است پر کنید آنرا.
زندگی یک مشکل است با آن روبرو شوید.
زندگی یک معادله است موازنه کنید.
زندگی یک معما است آنرا حل کنید.
زندگی یک تجربه است مرور کنید.
زندگی یک مبارزه است قبول کنید.
زندگی یک سوال است جواب بدهید.
زندگی یک موفقیت است لذت ببرید.
زندگی یک بازی است برنده و پیروز شوید.
زندگی یک هدیه است آن را دریافت کنید.
زندگی دعا است آن را به طور یکنواخت بخوانید.
زندگی درد است آن را تحمل کنید.
زندگی یک دوربین است بنابراین بهتر است با آن با صورت خندان و شاد روبرو شوید.
زنده ایم . پس با زندگان همه ی عالم پیش می رویم
ما از امواج منفی نمی هراسیم و با ایمان به کار خود راه را هموار خواهیم کرد .
زندگی در گذر است . ما چرا از مواهب هستی بی بهره باشیم ؟
زندگی راحت و ثروت تنها از آن عده ای خاص نیست . در دنیای مدرن ، همه حق دارند .
حتی انکسی که فکر می کنی نمی داند و نمی تواند ، ممکن است در آینده ای نزدیک ؛ با دیدن موفقیت اطرافیان ، یکی از نتورکر های موفق باشد
دستم بوی گل میداد ... منو به جرم گل چیدن گرفتن و محکوم کردن ....
ولی هیچکس فکر نمی کرد که شاید گلی کاشته باشم ....
پرنده ی دلم بال و پرش را بسته
صدای هق هق گریه اش هر شب تنها ترانه ی این خانه است
قفس دل ....
در انتظار روزهای رهایی و پرواز!!!
تحمل برای آزادی ! سکوت برای پرواز ...
اشک تنها مرهم دل ....
تنهاترین آرزویش دیدن چهره ی خورشید و لمس بهار !!
به امید روزهای رهایی شب را به صبح پیوند می زند ...
چشمانش رو به آسمان !
شاید سر نوشت ..
کاش همه چیز مثل لبخند غنچه تمام میشد ...
به همین سادگی !!!!
تنها
ز دریا پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا بی نیازتر از من.
ز آتش پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا سوزنده تر از من.
ز آب پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا روان تر از من.
ز خاک پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا افتاده تر از من.
ز شمع پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا گرم تر از من.
ز پروانه پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا دل داده تر از من.
محبت پرسیدم که محبت چیست؟
گفتا خود عشق است!
ز عشق پرسیدم که محبت چیست؟
گفت آنچه تو دیدی!
وز خودم می پرسم که محبت چیست؟
شاید که نگاه عاشقانه ای بیش نیست.
کنون دانم که چشمم عاشقانه می گرید و قطره اشکم عاشقانه می بیند
کردی
ده ردی دووری
با به سه ر چیت ژین و عومری دریژم
تا که ناله و دهردی هیجره ت بچیژم
له و وه خته من له گه ل یار بومه هاودهم
مات و حه یران سه رم سور ماوه جیژم
له تاوی هیجره تی یارم نه خوشم
ده گریم و ده نالم ره ش پوشم
ئه گه ر ئه مجاره گولی من بیته وه لام
به یادی وی له سه ر یک مه ی ده نوشم
معشوق
کاش گذشتن از بعضی چیزا به آسونی گفتنش باشه
فراموش کردنه بعضی حرفا سخت تر از لحظه ی شنیدنشه !
چرا فکر میکنی میشه راحت از خیلی چیزا گذشت ؟
من نمی خوام سکوت من آجرای همون دیواری باشه که بین منو تو فاصله بندازه
آگه حرف نمی زنم .. اگه نمی گم دردم چیه .. اگه فقط شدم نگاه و نگاه ..
فکر نکن از درد و دل کردن باهات خسته شدم ..
میترسم تو خسته بشی از دلتنگیام
تنهای تنها
با ورم نمیشه دستات تویه دست من نباشه
رو درو دیوار خونه گرد تنهایی مونده باشه
تو همونی که میگفتی تو دنیا هیچکی مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که میگفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه
باورم نمیشه که چشمات بره ماله دیگرون شه
با غریبه آشنا باشه با غریبه مهربون شه
